سه‌شنبه، آبان ۰۴، ۱۳۸۹

فریدریش* ترک میکند


درست سر ساعت 4 و 23 دقیقه و 11 ثانیه دوشنبه شب هفته پیش، درست همون موقعی که صدای اولین رعد و برق پاییزی از آسمان بلند شد، و درست همون موقعی که فریدریش تنها توی یکی از اتاقهای خونه کوچیک مادرش در حوالی کوهستان هارتس روی مشق های کلاس فردا بعدازظهرش کار میکرد؛ ناگهان فکری عجیب، سراسر مغزش رو گرفت.
فریدریش بارها و بارها در مورد ترک عادت مصرف مواد مخدر چیزهایی شنیده بود. تقریبا مطمئن بود که یک دوره نقاهت نه چندان بلند مدت میتونه این عادت رو از بدن فرد بیرون کنه؛ اما آیا "خواب" هم نوعی عادت مخدر گونه نیست؟؛ با اون شب تقریبا 50 ساعتی می شد که اون نخوابیده بود و حالا داشت فکر میکرد که شاید اگه یکم بیشتر ادامه بده دیگه برای همیشه عادت خوابیدن از بدنش بیرون بره. در این صورت نزدیک7 ساعت به وقت مفید فریدریش اضافه میشد. شیرینی این خیال ناخوانده خیلی زود از توی ذهن فریدریش پاک شد و اون دوباره مشغول ادامه کارهاش شد.
اون شب گذشت و حوالی ظهر فردا فریدریش به موقع و با تکالیف کامل خودشو به سر کلاس رسوند. درست سر ساعت 3 و 16 دقیقه و 46 ثانیه ظهر دوشنبه هفته پیش، درست همون موقعی که استاد داشت برای سومین بار اسم فریدریش رو بلند بلند تکرار میکرد تا اون تکالیفشو تحویل بده و در جمع دانشجویان در مورد کارهاش صحبت کنه، فریدریش سرشو روی میز گذاشته بود و داشت خواب میدید که یه معتادِ و توی یه موسسه ترک اعتیاد واقع در خیابان سهروردی جنوبی تهران؛ پایتخت ایران مشغول ترک اعتیادش به خوابه.

___________________
*: انتخاب اسم کاملا تصادفی است.