من شاید باید بخوابم و در دمادم آن تک احساس فارغانگی زندگی م، آن بی خیالی ناب بدون دردسرم، آن خستگی لحظه ی شورآفرینم؛ به یکباره باید برخواست. آن لحظه و برای یکبارتـــــا همیشه ش غریوی برپا کنم نه اینبار از سکوت اما.
بن بستی آزادراه کنم و تا سواحل کالیفرنیا پیاده بدوم. آبجو بنوشیم و با اش تولد آن خواب ابدی مان را شادی کنم.
بن بستی آزادراه کنم و تا سواحل کالیفرنیا پیاده بدوم. آبجو بنوشیم و با اش تولد آن خواب ابدی مان را شادی کنم.
۱ نظر:
در دمادم آن تک احساس فارغانگی زندگی م
ارسال یک نظر